نادره ای نخستین بر آسمان شعر و ادب پارسی ایران درخشیدن گرفت و افق
دید پرفروغش را بر همگان ارزانی داشت ، صدایش ترنم موسیقی بود و
شعرش آیت عشق و هم او بود که به نوعی دیگر اندیشیدن را به نوعی دیگر
دیدن را در فراسوی چشمان خسته و بسته یمان قرار داد
فروغ عشق را به نظاره نشست و صبر کرد تا ما بزرگ شویم و صبوری کرد تا
کلمات درست ادا شوند و جایگاهی درست بیابند
در میان حقایق گیتی به جستجو پرداخت و خود را از صیقل عشق گذراند تا
اثرهایی این چنین بدیع را به یادگار نهاد ، فروغ فاصله گرفت از هر آنچه در
بندش می کرد
روح او آرام و قرار نداشت ، به دنبال مکان ، زمان ، اتفاق بود تا همه ی حسّش
را ارامش بخشد
نهایت حقایق زندگی را دریافت می کرد و بیان
افسوس که هیچ گوشی برای شنیدنش نیافت
افسوس که فروغ برای زمانش بزرگ بود و بزرگتر از آن بود که درک شود و این
نامهربانی زمانه است که اینگونه از آدمهای بزرگ خود پذیرایی میکند
چرا که آدمهای بزرگ همیشه از فراسوی زمان خود جلوترند و طبیعی است
که توسط آدمهایی که در تنگنای زمان و از آن تنگتر در عقاید خشک و بسته ی
خود دست و پا میزنند درک نشوند
فروغ تابید و درخشش در جهان ادب عالمگیر شد
افسوس که صد افسوس مردم ما اندیشه های والا و روح بزرگ این فرزانه ی
جاوید را نفهمیدند
همه ی این ای کاش ها و همه ی این افسوس ها زمانی ثمر می بخشد که
ما اندیشه های تابناک او را درک کنیم و بزرگی روحش را ارج نهیم ، هر چند که
او خود مانا و جاوید است
فروغ فرخ زاد سرکش ترین بانوی شعر سده ی بیستم میلادی است
او سنت شکن جامعه ی ادبی ایران در گستره ی زبان فارسی بود ، هر چند
که با عمر بسیار کوتاه ؛ شتابناک آمد و زود هنگام بسر رسید ، اما راه و رسم
او در شعر فارسی و نقش او در آفرینش هنری هنوز قافله ی نو سخنی در
شعر امروز زنان در زبان فارسی را ساربانی میکند
این سرایشگرآرامش ناپذیرسخنور با آنکه در
ناآسودگی جانکاه زیست ، اما بهروری
بیشترین تولید اندیشه در سرزمین شعر
امروز فارسی را دارد
هوای بسته و زیستن گاه سرزنشگر دشوار و سوزنده ی یک خانواده نظامی ،
فروغ را بسوی ایستایی و پویایی یکسره راند . او هرگز از نزدیکان و بستگان
آفرین نشنید و از سوی کسی نیز رنگ مهر ، در تیرکش های نشانه بر او پدیدار
نیامد . همه ی خانه ی او در آن خانه ی پدری اتاقی بود که هر از گاهی
چراغش را به سرقت می بردند و او در تاریکی مفرد ثانیه های حقیقت را درک
می کرد
دریغا که زندگی کوتاهش هم با غم و غربت او در خانواده طی میشد و هم
پیرامون ، با این بانوی نادره سخن ، بیگانگی میکردند
زندگیش پر از لحظه های غریب بود ، لحظه های تاخت و تاز فکری با خانواده
لحظه های زخم زبانهای مردم برزن و ثانیه های پیچیده ای که باید با بینش
فروغ درک می شد و مردم سطحی نگر آنرا به فنا بردند
فروغ پر از حرف بود ، پر از لطافت ، پر از محبت ، پر از حقیقت ، پر از حس
دریغا و افسوس روزگار با مردم هزار چهره اش جوری دیگر با او رفتار کردند
که همه ی راز و سر فروغ به شعرهایش سپرده شد
جایی که از تیررس اهداف و افکار شوم عوام در امان ماند ، و امروز ما ماندیم و
همه ی مشغولیات فکری و احساسی یک روح بنام فروغ در دیوانی پر از راز
شعرگونه
آری آغاز دوست داشتن زیباست
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
==================
این سایت را ما ، توران فریوزی و فرشته فلاح نسب ، جهت درس اصول طراحی وب تهیه کرده ایم